جدول جو
جدول جو

معنی روز باد - جستجوی لغت در جدول جو

روز باد
بادی که به هنگام روز و در حاشیه ی رودخانه وزد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روز گرد
تصویر روز گرد
آفتاب، خورشید
آفتاب گردان، گیاهی با برگ های درشت و ساقۀ بلند و گل های سبدی زرد رنگ که میان آن ها تخم هایی شبیه تخم هندوانه قرار دارد و آن ها را تف می دهند و مغز آن را می خورند، روغن آن را نیز می گیرند و در پختن شیرینی و بعضی خوراک ها به کار می برند، گل آن همواره رو به آفتاب می گردد، روز گردان، روز گردک، آفتاب گردک، آفتاب گردش، آفتابگردان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزبان
تصویر روزبان
دربان، پاسبان درگاه، نگهبان بارگاه پادشاه
پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، پردگی، پردگین، حاجب، سادن، ایشیک آقاسی، آغاجی
نوبتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوش باد
تصویر نوش باد
کلمه ای که هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند، گوارا باد
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ / خُشْ)
نکو باد. نیکو باد. خوب بادا
لغت نامه دهخدا
نوائی از موسیقی، (رشیدی)، نام پرده ای است از نوای چکاوک، نوش باده، (جهانگیری) (از برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دعایی) دعائی است نوشنده را، (یادداشت مؤلف)، گوارا باد، (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)، عبارتی که در بزم باده، ساقی و هم پیالگان در پاسخ آنکه جام برگیرد و ’به سلامتی’ گوید و بنوشد، گویند، نظیر: نوش جان ! نوش ! سازگار وجود! گوارای وجود!:
وقت طرب کردن است می خور که ت نوش باد،
منوچهری،
گر نمکش هست بخور نوش باد
ورنه ز یاد تو فراموش باد،
نظامی،
نرگس مست نوازش کن مردم دارش
خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد،
حافظ
لغت نامه دهخدا
(زِ)
روز عرض. روزی که سپاه سان میدهد. رجوع به سان دادن شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
آفتاب. (ناظم الاطباء) (از مجموعۀ مترادفات) (از فرهنگ شعوری). یکی از نامهای آفتاب است. (از برهان قاطع) (ازانجمن آرا) (از آنندراج) :
نه بی رای او گردد این روزگرد
نه بی امر او باشد این خواب و خورد.
فردوسی.
بروز محنتم یاری نکردی
چرا چون روزگرد از من بگردی.
نزاری قهستانی (از فرهنگ شعوری)
لغت نامه دهخدا
(زِ مَ)
روز سختی و پریشانی: همیشه در اندیشۀ روز مبادای خود باش. (از فرهنگ عوام)
لغت نامه دهخدا
(زِ بَ)
روز ازل. (آنندراج) (غیاث اللغات). رجوع به روز ازل و ’ازل’ شود
لغت نامه دهخدا
(زِ بَ)
روز پانزدهم ماه شعبان. (ناظم الاطباء). روز جک. (از آنندراج). و رجوع به جک و روز جک و برهان قاطع ذیل جک شود
لغت نامه دهخدا
مخفف روی داده، بیان کار و کردار، سرگذشت و اتفاق و عارضه و سانحه و حادثه، (ناظم الاطباء)، ماجرا، (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان رحمت آباد بخش رودبار از شهرستان رشت واقع در 17هزارگزی شمال شرقی رودبار و50هزارگزی رستم آباد، کوهستانی است و هوای معتدل دارد، سکنۀ آن 61 تن است که مذهب تشیع دارند و به ترکی و کردی و فارسی تکلم می کنند، آب آن از چشمه و سفیدرود تأمین میشود، محصولش برنج و زیتون، و شغل اهالی زراعت و مکاری است و راه مالرو دارد، ده کوچک ایلات اوبه جزء رودآباد منظور شده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری نیشابور، منطقه ای است جلگه ای و هوایی گرم دارد، سکنۀ آن 506 تن است که مذهب تشیع دارند و به ترکی و فارسی سخن میگویند، آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات، و شغل مردم مالداری است و راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام محله ای است به مغرب سمرقند، و قبر تیمور در مدرسه محمد سلطان نوادۀ تیمور به همان محله، و قبر محمد سلطان نیز به همان مدرسه است، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
روزی که پادشاهان دیوان کنند و بار عام دهند:
علی عالی اعلا که چوب حاجب او
سر ینال و تکین را بروز بار شکست.
سنایی (از آنندراج).
روز بار تو سود کرد جهان
تا جهان است روز بار تو باد.
؟
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان جعفرآباد بخش مرکزی شهرستان ساوه، واقع در جنوب باختری ساوه، با 120 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. عده ای از شاهسونهای بغدادی در این ده ساکن هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(زِ بَ)
کنایه ازروز ماتم و عزا و برگشت زمانه. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
با باد نیکو. با باد خوب. ریّح: یوم ریح،روزی خوش باد. (یادداشت مؤلف). عذوت الارض، خوش باد گردید. عذا البلد، خوش باد گردید شهر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
کنایه از روز قیامت:
ز گوش پنبه برون آر و داد خلق بده
و گر تو می ندهی داد روز دادی هست.
سعدی
لغت نامه دهخدا
دربان حاجب، نگهبان بارگاه شاهان و امیران پاسبان، سرهنگ، چاوش، جلاد
فرهنگ لغت هوشیار
تسمه های بهم پیوسته مشبک که دهان چار پایان مانند استر خر گاو و سگ را بدان بندند تا گاز نگیرند و بره و بزغاله را بدان بندند تا دیگر از پستان مادر شیر نمکند پوزه بند دهان بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیز باد
تصویر تیز باد
بادی سخت و تند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریز بار
تصویر ریز بار
ابری که) ریزی بریز بر، باران تند دارای قطرات ریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رود بار
تصویر رود بار
جایی که در آن چند رود جاری باشد، رودخانه بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روز بهی
تصویر روز بهی
بهروزی، سعادت، خوشبختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روز گرد
تصویر روز گرد
آنکه در روز گردش و حرکت کند، آفتاب خورشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روز ماه
تصویر روز ماه
حساب روز و ماه و سال تاریخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راز بان
تصویر راز بان
نگهدارنده راز، سر نگهدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوش باد
تصویر نوش باد
گوارا باد، پرده ایست از نودای چکاوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزبان
تصویر روزبان
حاجب، دربان، چاوش، جلاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روز ماه
تصویر روز ماه
حساب روز و ماه و سال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روزداد
تصویر روزداد
آکتوآلیته
فرهنگ واژه فارسی سره
برقع، حجاب، روبند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فنی در کشتی
فرهنگ گویش مازندرانی